پرهیز از رشوه
خطبه 224
خدایا آبرویم را با بى نیازى نگهدار، و با تنگدستى شخصیّت مرا لکّه دار مفرما، که از روزى خواران تو روزى خواهم، و از بدکاران عفو و بخشش طلبم، مرا در ستودن آن کس که به من عطایى فرمود موفّق فرما، و در نکوهش آن کس که از من دریغ داشت آزمایش فرما، در صورتى که در پشت پرده، اختیار هر بخشش و دریغى در دست تو است و تو بر همه چیز توانای.
خطبه 225
به حق مى گویم آیا دنیا تو را فریفته است یا تو خود فریفته دنیایى. دنیا عبرتها را براى تو آشکار، و تو را به تساوى دعوت کرد، دنیا با دردهایى که در جسم تو میگذارد، و با کاهشى که در توانایى تو ایجاد میکند، راستگوتر از آن است که به تو دروغ بگوید، و یا مغرورت سازد. چه بسا نصیحت کننده اى از دنیا را متّهم کردى، و راستگویى را دروغگو پنداشتى،اگر دنیا را از روى شهرهاى ویران شده، و خانه هاى درهم فرو ریخته بشناسى، آن را یادآورى دلسوز، و اندرز دهنده اى گویا مى یابى، که چونان دوستى مهربان از تباهى و نابودى تو نگران است. دنیا چه خوب خانه اى است براى آن کس که آن را جاودانه نپندارد، و خوب محلّى است براى آن کس که آن را وطن خویش انتخاب نکند. سعادتمندان به وسیله دنیا در قیامت، کسانى هستند که امروز از حرام آن مى گریزند.
خطبه223
سستى دل را با استقامت درمان کن، و خواب زدگى چشمانت را با بیدارى از میان بردار، و اطاعت خدا را بپذیر، و با یاد خدا انس گیر، و یاد آر که تو از خدا روى گردانى و در همان لحظه او روى به تو دارد، و تو را به عفو خویش مى خواند، و با کرم خویش مى پوشاند در حالى که تو از خدا بریده به غیر او توجّه دارى پس چه نیرومند و بزرگوار است خدا و چه ناتوان و بى مقدارى تو، که بر عصیان او جرأت دارى، در حالى که تو را در پرتو نعمت خود قرار داده، و در سایه رحمت او آرمیده اى، نه بخشش خود را از تو گرفته،و نه پرده اسرار تو را دریده است. بلکه چشم بر هم زدنى، بى احسان خدا زنده نبودى در حالى که یا در نعمتهاى او غرق بودى، یا از گناهان تو پرده پوشى شد، و یا بلا و مصیبتى را از تو دور ساخته است، پس چه فکر مى کنى اگر او را اطاعت کنى به خدا سوگند اگر این رفتار میان دو نفر که در توانایى و قدرت برابر بودند وجود داشت (و تو یکى از آن دو بودى) تو نخستین کسى بودى که خود را بر زشتى اخلاق، و نادرستى کردار محکوم مى کردى.
خطبه 223
برهان گناهکار، نادرست ترین برهانها است، و عذرش از توجیه هر فریب خورده اى بى اساستر، و خوشحالى او از عدم آگاهى است. اى انسان چه چیز تو را بر گناه جرأت داده و در برابر پروردگارت مغرور ساخته و بر نابودى خود علاقه مند کرده است آیا بیمارى تو را درمان نیست و خواب زدگى تو بیدارى ندارد چرا آنگونه که به دیگران رحم مى کنى، به خود رحم نمى کنى چه بسا کسى را در آفتاب سوزان مى بینى بر او سایه مى افکنى یا بیمارى را مى نگرى که سخت ناتوان است، از روى دلسوزى بر او اشک مى ریزى، امّا چه چیز تو را بر بیمارى خود بى تفاوت کرده و بر مصیبت هاى خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است در حالى که هیچ چیز براى تو عزیزتر از جانت نیست چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بیدار نکرده است که در گناه غوطه ور، و در پنجه قهر الهى مبتلا شده...
خطبه 223
عقلش را زنده کرد و نفس خویش را کشت، تا آنجا که جسمش لاغر، و خشونت اخلاقش به نرمى گرایید، برقى پر نور براى او درخشید،و راه را براى او روشن کرد و در راه راست او را کشاند و از درى به در دیگر برد تا به در سلامت و سراى جاودانه رساند، که دو پاى او در قرارگاه امن با آرامش تن، استوار شد. این، پاداش آن بود که دل را درست به کار گرفت، و پروردگار خویش را راضى کرد.
خطبه 220
آه زمین چه اجساد عزیز و خوش سیمایى را که با غذاهاى لذیذ و رنگین زندگى کردند، و در آغوش نعمتها پرورانده شدند به کام خویش فرو برد. آنان که مى خواستند با شادى غمها را از دل بیرون کنند، و به هنگام مصیبت با سرگرمى ها، صفاى عیش خود را برهم نزنند، دنیا به آنها و آنها به دنیا مى خندیدند، و در سایه خوشگذرانى غفلت زا، بى خبر بودند که روزگار با خارهاى مصیبت زا آنها را در هم کوبید و گذشت روزگار توانایى شان را گرفت، مرگ از نزدیک به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهى که انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت، و غصّه هاى پنهانى که خیال آن را نمی کردند، در جانشان راه یافت، در حالى که با سلامتى انس داشتند انواع بیماریها در پیکرشان پدید آمد...
خطبه 221