سرآغاز دین معرفت او است،و کمال معرفتش تصدیق ذات او،و کمال تصدیق ذاتش توحید و شهادت بر یگانگى او است
و کمال توحید و شهادت بر یگانگیش اخلاصاست،و کمال اخلاصش آن است که وى را از صفات ممکنات پیراسته دارند،
چه اینکه هر صفتى گواهى مىدهد که غیر از صفت موصوف است و هر موصوفى شهادت مىدهد کهغیر از صفت است، آنکس که خداى را(به صفات ممکنات)توصیف کند وى را به چیزىمقرون دانسته
و آن کس که وى را مقرون به چیزى قرار دهد،تعدد در ذات او قائل شده،و هر کس تعدد در ذات او قائل شود،اجزائى براى او تصور کرده،و هر کس اجزائى براى او قائل شود وى را نشناخته است.
و کسى که او را نشناسد،به سوى او اشاره مىکند،و هر کس به سویش اشاره کند،برایش حدى تعیین کرده،و آن که او را محدود بداند،وى را به شمارش آورده،
و آن کسکه بگوید خدا در کجا است؟ وى را در ضمن چیزى تصور کرده،و هر کس بپرسد بر روىچه قرار دارد؟ جائى را از او خالى دانسته همواره بوده است و از چیزى به وجود نیامده،
و وجودى است که سابقه عدم براى او نیست،با همه چیز هست اما نه اینکه قرین آن باشد،و مغایر با همه چیز است، اما نه اینکه از آن بیگانه و جدا باشد
انجام دهنده است،اما نه به آن معنى که حرکات و ابزارى داشته باشد،بینا
استحتى در آن زمانى که موجودقابل رؤیتى وجود نداشت،تنها است زیرا کسى وجود
نداشته تا به او انس گیرد،و از فقدانشترسان و ناراحتشود.